با تشکر از آزاده عزیز که من رو به اعترافات سبز فضای وبلاگستان دعوت کرده، با اجازه تون برای شروع می خوام از شاملو کمک بگیرم هرچند که پیام اصلی شعر چیز دیگه ایست.
"..... وزمين، هم ازآنگونه در سخن بود:
ــ بهتمامي از آن ِ تو بودم و تسليم ِ تو، چون چارديواری خانهی ِ
کوچکي.
تو را عشق ِ من آنمايه توانايي داد که بر همه سَر شوی. دريغا، پنداری
گناهِ من همه آن بود که زير ِ پای تو بودم!
تا از خون ِ من پرورده شوی به دردمندی دندان بر جگر فشردم
همچون مادری که درد ِ مکيده شدن را تا نوزادهی دامن ِ خود را
از عصارهی جان ِ خويش نوشاکي دهد.
تو را آموختم من که به جُستوجوی سنگ ِ آهن و روی، سينهی ِ
عاشقام را بردری......"
به طور کلی من از انرژی بیش از حد نیازم یا بهتر بگم بیش از حقم استفاده میکنم.
موقع مسواک زدن، ظرف شستن، دوش گرفتن، و حتا وقتی که به گلدونا آب می دم زیاده روی می کنم. یه کتری بزرگ دارم که همیشه پر آبش می کنم و رو گاز می ذارم که چی بشه؟ که یه لیوان چایی درست کنم. همیشه لیوانم رو پر آب می کنم که بیشتر از نصفش رو دور می ریزم.
از اونجایی که روشنایی رو خیلی دوست دارم مصرف برقم هم بالاست
کاغذ زبون بسته رو که دیگه نگین دستای خیسی که با دو برگ دستمال حوله خشک می شه برای من همیشه چهار تا پنج برگه.
و اما سرمایی هم که تشریف دارم به جای پوشیدن دو تکه لباس اضافی دمای هوای خونه رو اضافه می کنم
از بچگی عاشق بالا کشیدن از درخت و آویزون بودن به شاخه درختا بودم که می دونید حاصلش چی می تونه باشه
همیشانه عاشق حیاط شستن و مخصوصن در خونه رو شستن بودم (اگه تو شهرای کوچک زندگی کرده باشین می دونین منظورم چیه، از سر کوچه تا ته کوچه)، و این یعنی مصرف بیش از حد آب (البته سالهاست که از این لذت محرومم)
اگر چه ایمان دارم که نیاز به تجدید نظر در خیلی از رفتارهای محیط زیستی م دارم، ولی صادقانه حالا که به گوشه ی از رفتارهای خودم به این شکل اشاره کردم کم کم دارم دچار تناقض نسبت به رفتارهای خودم می شم به همین خاطر می خوام که به نکات مثبتم تو این زمینه هم اشاره ی داشته باشم (این مفهومش فرار نیست)
همیشه دنبال خرید لباسهای هستم که نیازی به اتو کردن نداشته باشه البته دلیل اصلی ش تنبلی و تنفر از اتو کشیدن ولی خب...
زباله های قابل باز یافت رو جدا می کنم، بماند که همین امروز بدلیل برف و یخبندان قادر به باز کردن در جعبه های مخصوص زباله های قابل باز یافت نشدم و مجبورشدم همه ی آشغالا رو یه جا بندازم
تو بیمارستانای اینجا قانونه که وقتی وسایل یکبار مصرف به اتاق بیمار برده می شه حتا اگه مصرف نشه همونجا باید بمونه تا زمانی که بیمار مرخص می شه(این قانون شامل اتاقهای ایزوله و غیر ایزوله می باشد) و وسایل
مورد نظر برای بازیافت (اگه قابل بازیافت باشن) به مراکز مخصوص فرستاده می شن، در غیر اینصورت راهی آشغالدونی می شن و می دونین که وسایل بیمارستانی به شدت آلوده کننده محیط زیست هستن. به همین خاطر من همیشه قبل از اینکه بخوام کاری برای بیمارام انجام بدم و وسیله ی با خودم داخل اتاق ببرم اول اتاق بیمارام رو کنترل می کنم که چه وسایلی دارن و به چه چیزای دیگه احتیاج هست. کمی وقت گیره ولی می ارزه
به بیمارام به محض اینکه بستری می شن لیوانهای مخصوص می دم که مجبور به استفاده از لیوانهای یکبار مصرف نشن
بطور کلی سر کار از لیوان یکبار مصرف استفاده نمی کنم، چه موقع خرید چای (قهوه دوست ندارم) و چه موقع آب خوردن حتمن از لیوان خودم استفاده می کنم،
سیگار نمی کشم، شاید خنده دار باشه ولی می دونین که سیگار آلوده کننده ی قهاری ست
تو آپارتمانم همیشه گل و گیاه دارم که خیلی دوستشون دارم موقع آب دادن گلبرگاشون رومی بوسم و ازشون به خاطرزنده بودن و زیبایی شون تشکر می کنم
و ...
زمین عزیز عاشقانه دوستت دارم و از اینکه اینچنین سخاوتمندانه فرصت زندگی کردن رو به ما دادی سپاسگذارتم.
اینجا با الهام از پیام معروف مارکس می شه گفت که در این زمینه هر کسی تعبیر و نظر خاص خودش رو داره ولی نکته اصلی" تغییر" است.
The philosophers have only interpreted the world in various ways. The point however is to "change" it.
Karl Marx
"..... وزمين، هم ازآنگونه در سخن بود:
ــ بهتمامي از آن ِ تو بودم و تسليم ِ تو، چون چارديواری خانهی ِ
کوچکي.
تو را عشق ِ من آنمايه توانايي داد که بر همه سَر شوی. دريغا، پنداری
گناهِ من همه آن بود که زير ِ پای تو بودم!
تا از خون ِ من پرورده شوی به دردمندی دندان بر جگر فشردم
همچون مادری که درد ِ مکيده شدن را تا نوزادهی دامن ِ خود را
از عصارهی جان ِ خويش نوشاکي دهد.
تو را آموختم من که به جُستوجوی سنگ ِ آهن و روی، سينهی ِ
عاشقام را بردری......"
به طور کلی من از انرژی بیش از حد نیازم یا بهتر بگم بیش از حقم استفاده میکنم.
موقع مسواک زدن، ظرف شستن، دوش گرفتن، و حتا وقتی که به گلدونا آب می دم زیاده روی می کنم. یه کتری بزرگ دارم که همیشه پر آبش می کنم و رو گاز می ذارم که چی بشه؟ که یه لیوان چایی درست کنم. همیشه لیوانم رو پر آب می کنم که بیشتر از نصفش رو دور می ریزم.
از اونجایی که روشنایی رو خیلی دوست دارم مصرف برقم هم بالاست
کاغذ زبون بسته رو که دیگه نگین دستای خیسی که با دو برگ دستمال حوله خشک می شه برای من همیشه چهار تا پنج برگه.
و اما سرمایی هم که تشریف دارم به جای پوشیدن دو تکه لباس اضافی دمای هوای خونه رو اضافه می کنم
از بچگی عاشق بالا کشیدن از درخت و آویزون بودن به شاخه درختا بودم که می دونید حاصلش چی می تونه باشه
همیشانه عاشق حیاط شستن و مخصوصن در خونه رو شستن بودم (اگه تو شهرای کوچک زندگی کرده باشین می دونین منظورم چیه، از سر کوچه تا ته کوچه)، و این یعنی مصرف بیش از حد آب (البته سالهاست که از این لذت محرومم)
اگر چه ایمان دارم که نیاز به تجدید نظر در خیلی از رفتارهای محیط زیستی م دارم، ولی صادقانه حالا که به گوشه ی از رفتارهای خودم به این شکل اشاره کردم کم کم دارم دچار تناقض نسبت به رفتارهای خودم می شم به همین خاطر می خوام که به نکات مثبتم تو این زمینه هم اشاره ی داشته باشم (این مفهومش فرار نیست)
همیشه دنبال خرید لباسهای هستم که نیازی به اتو کردن نداشته باشه البته دلیل اصلی ش تنبلی و تنفر از اتو کشیدن ولی خب...
زباله های قابل باز یافت رو جدا می کنم، بماند که همین امروز بدلیل برف و یخبندان قادر به باز کردن در جعبه های مخصوص زباله های قابل باز یافت نشدم و مجبورشدم همه ی آشغالا رو یه جا بندازم
تو بیمارستانای اینجا قانونه که وقتی وسایل یکبار مصرف به اتاق بیمار برده می شه حتا اگه مصرف نشه همونجا باید بمونه تا زمانی که بیمار مرخص می شه(این قانون شامل اتاقهای ایزوله و غیر ایزوله می باشد) و وسایل
مورد نظر برای بازیافت (اگه قابل بازیافت باشن) به مراکز مخصوص فرستاده می شن، در غیر اینصورت راهی آشغالدونی می شن و می دونین که وسایل بیمارستانی به شدت آلوده کننده محیط زیست هستن. به همین خاطر من همیشه قبل از اینکه بخوام کاری برای بیمارام انجام بدم و وسیله ی با خودم داخل اتاق ببرم اول اتاق بیمارام رو کنترل می کنم که چه وسایلی دارن و به چه چیزای دیگه احتیاج هست. کمی وقت گیره ولی می ارزه
به بیمارام به محض اینکه بستری می شن لیوانهای مخصوص می دم که مجبور به استفاده از لیوانهای یکبار مصرف نشن
بطور کلی سر کار از لیوان یکبار مصرف استفاده نمی کنم، چه موقع خرید چای (قهوه دوست ندارم) و چه موقع آب خوردن حتمن از لیوان خودم استفاده می کنم،
سیگار نمی کشم، شاید خنده دار باشه ولی می دونین که سیگار آلوده کننده ی قهاری ست
تو آپارتمانم همیشه گل و گیاه دارم که خیلی دوستشون دارم موقع آب دادن گلبرگاشون رومی بوسم و ازشون به خاطرزنده بودن و زیبایی شون تشکر می کنم
و ...
زمین عزیز عاشقانه دوستت دارم و از اینکه اینچنین سخاوتمندانه فرصت زندگی کردن رو به ما دادی سپاسگذارتم.
اینجا با الهام از پیام معروف مارکس می شه گفت که در این زمینه هر کسی تعبیر و نظر خاص خودش رو داره ولی نکته اصلی" تغییر" است.
The philosophers have only interpreted the world in various ways. The point however is to "change" it.
Karl Marx
نوشته فوق العاده ای بود، از همان آغازش با کلام شاملو و پایانش با عشق به زمین. سپاس که در بازی شرکت کردید. همیشه خوب و خوش باشید
چقدر سبزی تو دختر. خوش به حال گلهات ;)
Congratulations!
I did not know you have another weblog as well. Anyways, after you guys left and I open my computer, found out that you two left your web page open. Yes, I know it was my laptop's battery that died on you. OK, now that I know about your web log, I will try to kill sometime here on your pages as well.
And by the way, am glad that I am not one of your bamboos, poor plants,,,