یه پزشک آنکالوژیست داریم که آدم عجیبیه. این خانم که بالای پنجاه سال سن داره بسیار ریز نقشه، بی نهایت پر کاره، صبح ساعت 7:30 می آد که بیماراشو ببینه. مرتب موهاش رو از ته می زنه (نمی دونم برای همدردی با بیماراشه یا دلیل خاص دیگه ای داره)، خیلی سریع صحبت می کنه و به حدی بد خطه که اگه موقع اوردر نوشتنش کنارش نباشی، کارت زاره و باید صفحات اوردرش رو براش فکس کنی که بعدش تلفنی برات بخونه. دیروز وارد اتاق بیماری که مبتلا به سرطانه و در واقع تحت مراقبتهای غیر درمانیه، شدم. این مریض داره ماهای آخر عمرش رو سپری می کنه، خودش از میزان رشد و پیشرفت بیماری ش آگاهه و با توقف درمان و صرفن کسب مراقبتهای ویژه پیشگیری از درد و رنج حاصل از بیماری سرطان در ماهای آخر عمرش موافقت کرده. لحظه ای که وارد اتاق شدم این جمله رو از پزشکش شنیدنم، " تو که به زودی خواهی مرد، در مورد چی داری حرف می زنی". دیر وارد اتاق شده بودم، موضوع اصلی بحثشون رو نمی دونستم. یکه خوردم، شوکه شده بودم. احساس کردم یه چیزی درونم فرو ریخت و این حس وقتی بیشتر شد که شاهد استیصال، درد، بغض و گریه بیمارم بودم، صادقانه نمی دونستم چکار کنم. اولین واکنشم بعد از آویزون کردن مسکنش به پایه سرم این بود که بغلش کنم، کمی پشتش رو نوازش کنم و ازش بخوام که راحت گریه کنه. حالش بدتر از اونی بود که به خودم اجازه بدم و بپرسم که موضوع بحثشون چی بوده و آن پزشک محترم هم که هیچگاه اهل توضیح دادن نیست. چند ساعت بعد همسر بیمارم اومد، بشدت عصبانی و ناراحت بود، چون خانوم دکتر محترم داستان ما باهاش تماس گرفته بود و بهش گفته بود که همسرت امروز هوش و حواسش سر جاش نیست، غذا نمی خوره و جواب آزمایشاتش بشدت نا امید کننده ست و اگه بخوای این روزای آخر ببر یش خونه می تونی. بیچاره خانومه می گفت طوری برای من توضیح داد که انتظار داشتم با جنازه همسرم روبرو بشم.
براستی نمی شد به شکل دیگه ای به این بیمار گفت که تو داری میمیری؟ این طبیعی که آدما نخوان بپذیرن که دارن تنها فرصتشون رو برای بودن روی این کره زیبا که متأسفانه تقریبن هیچ چیزش سر جاش نیست از دست می دن.
طبق قانون، پزشکا موظفن که تمام واقعیات مربوط به هر نوع بیماری رو به بیمارشون بگن. یه پزشک موظفه که تموم راههای درمان، نتایج قطعی و احتمالی و تموم گزینه های موجود رو، پیش روی بیمارش قرار بده که بیمار بتونه راحت تصمیم گیری کنه. (Comfort Care) مراقبتهایی برای پیشگیری از درد کشیدنه که به بیمارانی که امیدی به درمانشون نیست ارائه می شه. در این زمینه بیشتر خواهم نوشت.
سیستم پزشکی اینجا خیلی رک و خشنه. آدم احساس میکنه امید هیچ معنایی نداره، یک صفر و یک ماشینی محض