خودمونیم، مریض شدن هم همچی بدک نیست ها، البته بعضی وقتا.
امروز دلم هوای وراجی کردن کرده و می خوام به سبک مادرم کار کردنم رو توضیح بدم. برای نمونه یه چشمه ش رو اینجا میآرم.
مادرم وقتی می خواست بگه چای دم کردم می گفت " شیر آب رو باز کردم، آب ریختم توی تنگ، سماور رو پر آب کردم، رفتم نفت آوردم ریختم تو سماور (سماورا مثل امروز یا گازی نبودن. راستی حالا مادرم چی می گه؟)، کبریت رو آوردم روشن کردم، فتیله رو بالا کشیدم، سماور رو روشن کردم. بعد سماور جوش اومد، قوری رو گذاشتم جلو سماور، ظرف چای خشک رو آوردم یه قاشق سر پر ریختم تو قوری، شیر سماور رو باز کردم و نصف قوری رو آبجوش ریختم بعدشم شعله سماور رو کشیدم پایین و قوری رو گذاشتم رو سماور، حالام چای آماده ست". خدا! خودش تنها یی یه پست شد. حالا دیگه خود دانید، می خواید به خوندن ادامه بدین می خواین مثل خودم که همیشه به مادرم می گفتم " آخرش رو بگو" و اون می گفت " ای بی حیا بذار حرفم رو بزنم" … و من با شرط اینکه کل ماجرا رو حتمن در موقع مناسب که هیچوقت عملی نمی شد (متأسفانه)، به داستان مادر خاتمه داده و خلاصه خبر رو می گرفتم.
شیفت دیروزم خیلی خسته کننده بود، تموم روز رو با اون سر دردای خوشگل که قبلن به عرضتون رسونده بودم به سر بردم. از ساعت 5:30 صبح که از خواب بیدار شدم و 6:30 زدم بیرون تا ساعت 21:20 که رسیدم خونه با سر درد کلنجار رفتم . به همه دارو دادم جز خودم. و همین لج و لجبازی و گیر دادن به خود باعث شد که امروز مرخصی استعلاجی (Call in Sick)
بگیرم.
دیروز وقتی شیفت رو تحویل گرفتم، پرستار شیفت شب گفتش که شب خیلی خوبی داشته، از شما چه پنهون خیلی خوشحال شدم. چهار تا مریض بیشتر نداشتم ( اینجا هر پرستار پنج مریض طی روز و ده مریض در طول شب داره، ساعات کاری هم هشت تا دوازده ساعته که البته این بستگی به بخش، بیمارستان و استان محل کار هم داره.) و طبق گزارش شب انتظار می رفت که روز خوبی باشه.
این رو یادآوری کنم که آن عزیز شب بیدار به من گفتش که داروهای بیمار اتاق ایزوله رو نداده، و توجیهش این بود که اسپری های استنشاقی ش رو خودش استفاده میکنه و بقیه داروهای قلبی و فشار خونش چون یه بار در روزه می تونه با داروهای ساعت نه که بنده مسئول دادنشون باشم بگیره و رفت خونه ش.
شیفت عملن ساعت 8 شروع میشه ولی ما باید ساعت 7:30 اونجا باشیم که به گزارش پرستارای شیفت قبلی راجع به بیماراشون که روی یه کاست ضبط شده گوش کنیم البته با حضور مدیر بخش، بعد مدیر بخش خبرای جدید راجع به بیمارستان و سیستم درمان و هر چیز مرتبطی به بخش و بیمارستان از خبر تشکر خونواده بیماران متوفی در روزنامه گرفته تا کلاسای آموزشی دایر در بیمارستان و ... میگه.
بقیه ماجرا رو حتمن سعی می کنم تا فردا بنویسم
امروز دلم هوای وراجی کردن کرده و می خوام به سبک مادرم کار کردنم رو توضیح بدم. برای نمونه یه چشمه ش رو اینجا میآرم.
مادرم وقتی می خواست بگه چای دم کردم می گفت " شیر آب رو باز کردم، آب ریختم توی تنگ، سماور رو پر آب کردم، رفتم نفت آوردم ریختم تو سماور (سماورا مثل امروز یا گازی نبودن. راستی حالا مادرم چی می گه؟)، کبریت رو آوردم روشن کردم، فتیله رو بالا کشیدم، سماور رو روشن کردم. بعد سماور جوش اومد، قوری رو گذاشتم جلو سماور، ظرف چای خشک رو آوردم یه قاشق سر پر ریختم تو قوری، شیر سماور رو باز کردم و نصف قوری رو آبجوش ریختم بعدشم شعله سماور رو کشیدم پایین و قوری رو گذاشتم رو سماور، حالام چای آماده ست". خدا! خودش تنها یی یه پست شد. حالا دیگه خود دانید، می خواید به خوندن ادامه بدین می خواین مثل خودم که همیشه به مادرم می گفتم " آخرش رو بگو" و اون می گفت " ای بی حیا بذار حرفم رو بزنم" … و من با شرط اینکه کل ماجرا رو حتمن در موقع مناسب که هیچوقت عملی نمی شد (متأسفانه)، به داستان مادر خاتمه داده و خلاصه خبر رو می گرفتم.
شیفت دیروزم خیلی خسته کننده بود، تموم روز رو با اون سر دردای خوشگل که قبلن به عرضتون رسونده بودم به سر بردم. از ساعت 5:30 صبح که از خواب بیدار شدم و 6:30 زدم بیرون تا ساعت 21:20 که رسیدم خونه با سر درد کلنجار رفتم . به همه دارو دادم جز خودم. و همین لج و لجبازی و گیر دادن به خود باعث شد که امروز مرخصی استعلاجی (Call in Sick)
بگیرم.
دیروز وقتی شیفت رو تحویل گرفتم، پرستار شیفت شب گفتش که شب خیلی خوبی داشته، از شما چه پنهون خیلی خوشحال شدم. چهار تا مریض بیشتر نداشتم ( اینجا هر پرستار پنج مریض طی روز و ده مریض در طول شب داره، ساعات کاری هم هشت تا دوازده ساعته که البته این بستگی به بخش، بیمارستان و استان محل کار هم داره.) و طبق گزارش شب انتظار می رفت که روز خوبی باشه.
این رو یادآوری کنم که آن عزیز شب بیدار به من گفتش که داروهای بیمار اتاق ایزوله رو نداده، و توجیهش این بود که اسپری های استنشاقی ش رو خودش استفاده میکنه و بقیه داروهای قلبی و فشار خونش چون یه بار در روزه می تونه با داروهای ساعت نه که بنده مسئول دادنشون باشم بگیره و رفت خونه ش.
شیفت عملن ساعت 8 شروع میشه ولی ما باید ساعت 7:30 اونجا باشیم که به گزارش پرستارای شیفت قبلی راجع به بیماراشون که روی یه کاست ضبط شده گوش کنیم البته با حضور مدیر بخش، بعد مدیر بخش خبرای جدید راجع به بیمارستان و سیستم درمان و هر چیز مرتبطی به بخش و بیمارستان از خبر تشکر خونواده بیماران متوفی در روزنامه گرفته تا کلاسای آموزشی دایر در بیمارستان و ... میگه.
بقیه ماجرا رو حتمن سعی می کنم تا فردا بنویسم
0 نظرات:
ارسال یک نظر